باز از افق هلال محرم شد آشکار بر چهـر چرخ ناخن مـاتم شد آشکار
نی نی به قتل تشنه لبان از نیام چرخ خونریزخنجری است که کم کم شدآشکار
یا بر فراشت رایت مـاتم دگر سپهر و اینک طراز طرّۀ پرچم شد آشکار
یاراست بهر ریزش خونهای بی گنه پیکانی از کمـان فلک خـم شد آشکار
یا از برای زخم شهیدان تشنه لب از جیب مهر نسخۀ مرهم شد آشکار
یا فـّر و نهب پـردگیـان رسـول را از مهر و مه صحیفه و خاتم شد آشکار
یا می خرند اشک عزا کز نجوم و ماه جـام بلور و دامـن درهم شد آشکار
دلها گشاید از مژه سیلاب لعل رنگ از نوک ناوکی که در این دم شد آشکار
این ماه نیست نعل مصیبت درآتش است کــز بهــر داغ دودۀ آدم شد آشکار
صبح نشاط دشمن و شام عزای دوست این سور ماتمی است که با هم شدآشکار
باز از نهاد نوحه سرایان فراز و پست آشوب رستخیــز به عـالـم شد آشکار
آهم به چرخ رفت و سرشکم ب ه خاک ریخت اکنـون نتیجۀ د ل پـر غـم شد آشکار
ز افغان سینه ابر پیـاپی پدید گشت ز امواج دیده سیل دمادم شدآشکار
آهم شراره خیز و سرشکم ستاره ریز این آب و آتشی است که توام شدآشکار
نظم ستارگان مگر از یکد گر گسیخت یا اشک این عزاست که گردون زدیده ریخت
نظرات شما عزیزان:
|